شعر نو

ساخت وبلاگ

بی تابی بهار چه بهاری ست !.
وقتی آنی که باید باشد نیست.از غروب خزان هم دلگیرتر است .
دل است دیگر بی تاب نبودن هایی که میشود ،بد و خوب نمیشناسد .آبرو داری نمیکند .
زیر رو میکند هوای احساس را .خانه تکانی راه می اندازد.
هزاران بهار هم که بیاید و برود ،روفت و روب نمیشود صندوقچه ی خاطراتم بی حضورت.
دخمه گردی میکند ،روز و شب .
بهم می ریزد به بهانه ی نظم دادن ، افکارم را .
می کاود و می کاود . میریزد و می پاشد .
به امید نامی ، نشانی و یادی
خلاصه پر پر زدن هایی ست برای خودش .
عقل هم کم آورده ست از بی تابی های رفیق دیرینه اش .
گاهی با هم تبانی می کنند .
شاید مقصد از پا انداختن من است .
من که به زانو در آمده ام ، من که زمین خورده ی این دل دل کردن ها و بی عقلی ها شده ام .دیگر این همه به صلابه کشیدنم چیست ؟!.
(فقط تو را کم دارم برای رهایی از این دل و فکر بی مروت )
آخ اگر بیابد آنچه در آرزویش بود .
سرمه میکشد دلنوشته ات را به دیدگانش .
قاب میگیرد تصویرت را با رنگ سرخ نشسته بر لبانش.
گوشواره میکند نوایت را می آویزد به گوشش.
سمفونی عشقی برای خودش می نوازد ،که آوایش کر کند ، آلااسکالا را .

چه عاشقانه ها داریم ما با این دل و خاطرمان.
امروز هوس دیدن و شنیدن و خواندنت را کرده است .
خدا بخیر بگذراند .فردا چه به روزمان بیاورد .

(اگر باز گردی وعده ی سوری داده است به همه ، امید که مهمان دلخوشی باشیم روزی )

آلا اسکالا (ساختمان تئاتر اپرا و موسیقی در شهر میلان ایتالیا )

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 257 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 13:06

يكي بياد و بگه داره خواب مي بيني...ديگه تمام شد ....بلند شو..... يك بياد و بهم بگه داري خواب مي بيني...........شايد اون وقت احساس ارامش كنم.

بعد از يك خواب تلخ بلند شم و بگم
.
.
.
.
اخيش ديگه تمام شد

و به لحظه هاي با تو بودن برگردم......

{تقديم به خانم معلم گرانقدرم}

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 265 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 13:06

آه ،آناستازیا دخترم (6)

در بچگی بادکنک را خیلی دوست داشتید؛چگونه باد کردنش راهم دیده اید ؛ لاستیک اتو مبیل و دوچرخه هم اینگونه از باد پر میشوند . دیواره ی آنها از باد کنک قوی ترست . برای همین دیر تر می ترکد.هرچه بادکنک بیشتر باد می شود بدیواره ی آن بیشتر فشار وارد می شود . اگر این کار ادامه پیدا کند ، بادکنک می ترکد . تو بارها از ترکیدن آن، دو جور متاثر شده ای . اول از صدای ترکیدنش جا خورده ای و دوم از غیب شدنش بگریه افتاده ا ی . این وسیله مثال خوب و ابتدایی برای درک فرم و محتواست . هرچند هوا خود و طبیعتا دارای شکل و درونه هست و همینطورپلیمری که ما آنرا بصورت ورقه ی نازکی در آورده ایم و با هوا یک وسیله ی تفریحی برای بچه ها ساخته ایم ؛ باد کنک با نیرو و هوایی که بدرون آن می دمیم رشد میکند این رشد تدریجی در یک زمان معین بر نیروی فرم که همان پوسته ی کشسان بادکنکست غلبه کرده و آنرا می ترکاند . این نیرو شکل را نیز تغییر میدهد . دیگر شما یک وسیله ی کیسه شکل که دوباره بتوانید درآن بدمید ندارید. محتوا رشد می کند . در مقابل این رشد فرم مقاومت میکند وبناچار بازتر می شود اما در مقابل رشد و بزرگ شدن بی امان تاب نمی آورد و منهدم می گردد . همینطورست قوانین راهنمایی و رانندگی وقتی اولین آیین نامه ی راهنمایی و رانندگی نوشته شد ،جاده ها باین خوبی نبودند و راننده ها باین زیادی و با مهارت گوناگون هم نبودند ؛پلیس هم مهارت هدایت اموررا درین سطح نداشت و آخر اینکه اتومبیلها از تکنیک و راحتی بالایی نسبت به اتو مبیل های اولیه برخوردارند .ازینرو آیین نامه ها تغییر میکنند .
قبل از انقلاب ایران کتابی دو جلدی دیدم در مورد جامعه ی عربستان از فرد هالیدی نویسنده و مورخ انگلیسی بنام عربستان بی سلاطین ، نوشته بود مدت چهار هزار سالست که این جامعه تغییر چشمگیری بلحاظ رسوم و فرهنگ و قوانین نداشته است . در ابتدای قرن اخیر بر اساس خصوصیات این جامعه ی خاندان سعودی بر اساس قوانین دینی وهابیت که توسط فردی بهمین نام پایه گذاری شده بود ؛ حکومت این کشور را بنا نهادند . اما جامعه ی عربستان با سلیقه های مختلف که در مقابل تغییرات اقتصادی حاصل از فروش نفت بوجود آمده ، از خود واکنش نشان داده اند . برخی تحت تاثیر انقلاب ایران خواهان عدالت و رفع تبعیض هستند . برخی تحت تاثیر جامعه ی غربی خواهان زندگی و قوانین بسان غربیان هستند و برخی بخاطر بخطر نیفتادن منافعشان طرفدار حاکمیت و تغییر نکردن آنند . این چالش بخاطر رشد آگاهی در مردم و نیز بخاطر رشد اقتصادیست . در مقابل حکومت عربستان کمی تغییرات جزئی با تبلیغ گسترده انجام داده است . اما یک سیاستمدار پست مدرن درین مورد چه میکند آیا کسی که فرا مدرن می اندیشد راه حلی برای مردم عربستان دارد ؟ شاید با اصلاحات موافقست اگر اینطورست چه الگویی را پیشنهاد می کند . یادم نبود اینان طرفدار الگو نیستند . منهم راهی را پیشنهاد نمی کنم چون این مسئله ی مردم عربستانست اما پست مدرن نتیجه را قبول دارد ؟ اگر ندارد چه راهی را پیشنهاد می کند و چرا؟
ما در منطقه زلزله خیزی هستیم . تا کنون شاهد این بلای فعلا لاعلاج طبیعی بوده ایم . زمین بخاطر چرخیدن و نیز قوانین زمینشناسی در پوسته ، ناگزیر بحرکتست . از ناحیه خشکی عربستان مرتب فشاری بپوسته ی فلات ایران وارد می شود . و درست از نقطه ی مقابل مقاومت می بیند و در شیارهایی که از سنگهای کم مقاومتر تشکیل شده بناگهان مقاومت درهم شکسته میشود . این شیارها ی کم مقاوم که به آن ها گسله می گویند توسط زلزله شناسان شناسایی شده اند . و زمانی که این فشار تدریجی بیش از مقاومت گسل شد ، زلزله پدیدار می گردد . مکتبها هم ظروفی هستند که بشر برای بیان احساس و اندیشه ی خود در چارچوب آن بوجود آورده اند . این مکتبها چه مشخصه ای داشتند؟ و مختصات آن بکدام اندیشه ها اجازه بالیدن می داده است . آیا همه ی مردان و زنان میتوانستند احساس شادمانی یا درد مندانه ی خودرا درین قالبها بنمایش بگذارند . این نمونه ها آورده شد تا ابزاری از جهانشمولی فرم و محتوا در پدیده های مادی و معنوی بدست آید . پیوسته اگر اندیشمند محتواهای نو را کشف کند و آنرا استادانه و زیبا بیان کند ، میتوانیم باو نمونه ی یک انسان پیشرو درآن زمان ودر آن زمینه نگاه کنیم . پس پیشرو بودن ستودنیست ونه نکوهیدنی . ولی میبینیم آوانگاردیسم و پیشرو بودن مسخره می شود . البته کسی که مسخره می کند ، درست یا غلط خود انسانی مفلوک و مسخره است . در مورد آوانگاردیسم واقعی و توهم آوانگاردیسم هم صحبت خواهیم کرد.اما نتیجه ای که از این بحث کوتاه میگیریم این است ، تمام جهان از پدیده های ریز و درشت با محتوای رشد یابنده و پویا و پوسته ای مقاوم و ایستا تشکیل یافته اند . رشد پدیده ها توسط تضاد نیرویی درونی که توسط منطق جدلی هگل قابل تبیین است ، رو بتوسعه و گشترش و بالیدن می باشد که به آن خواهیم پرداخت .اما پوسته در مدت رشد درونه و محتوا ازآن محافظت کرده وتابع آن است، در پایان عمر پدیده ، دیگر رشد نداشته و در مقابل نیروی درونی مقاومت میکند ؛ همانطورکه در آینده خواهیم دید ، پوسته از منطق قدیم و یا منطق ارسطو پیروی میکند. من بین این دو منطق بر خلاف برخی فیلسوفان جدلی ، همکاری میبینم. چنانچه پوسته بیش از حد مقاومت کند بناگهان منهدم می شود . اخیرا پوسته گرایان (ایستا گرایان) در پدیده های قابل دست کاری در پوسته تغییر و اصلاحاتی کنترل شده ایجاد میکنند تا از انهدام پدیده جلو گیرند . با این بحث ها بعلت بوجود آمدن مکتبهای هنری و فروپاشی آنها پی میبریم و یا بشناخت آن نزدیک می شویم .
ادامه دارد...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 260 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 7:03

زیبایی شناسی در انواع ادبی بخش سوم . از بحث یکم بخش سوم .
از ترکیب آنها ، ارکان و در نتیجه مصراع ...و بیت و سپس ، غزلی... شعری .
پس ، موسیقی . یعنی : ایجاد ضرب آهنگ بوسیلهء ترکیب واژه های مناسب و خوشترکیب. همخوان .
واژه دارای حرف و مصوت ،« هجا » . تا ، مصوت بعدی ، یک هجا ست . یعنی تلفظ مهمه . تعداد فرکانس تولید از هر تلفظ
در بحر هزج شکل مفاعیلن می شود .. این تعداد فرکانس تلفظ. در اصوات ( مَ فا عی لن .) در فعولن و فاعلاتن جا نمی یابد . منطبق .
این جدا سازی اصوات و ترکیب آنها را ، از هم .تقطیع می گوییم .
علم بیان ، شعر ، رقص ، دستور زبان . را زیبایی شناسی . جزو موزیک ،می داند
اگر نغمات شبیه به هم را باهم دیگر بخوانیم . می شود . دستگاه
موسیقی . به روح ، تناسب جهات می دهد .
به فکر . به خیال . به تصور . پرو بال می دهد . جهش می دهد . و نیز غم و شادی را . القا یا ملغی می کند .
تصنیف و نوحه هر دو ، شبیه هم هستند .
چون می شود. نوحه را ، هم تقطیع کرد . و برای تطبیقش باموسیقی . حدوداً ، نه دقیق .
[هر مصوت را ، یک چنگ حساب کرد . ]
آهنگ را که شناختیم (باتمرین زیاد ) یک ملودی داریم . وتوی ذهنمان می ماند . و این فرق را موسیقی با شعر دارد .
که موسیقی شمولی برتر دارد . یعنی : برای یک آهنگ شما شعری با ضرب آهنگ های مناسب آن می سرایید .
اما ملودی را ، بهر شعری که دردسترس است . یا دوست دارید . می توانید قرار بدهید . هم نوحه هم تصنیف هم هر نوع دیگر
چون« کشش نت » این میدان را باز می کند . در هجا ها ، مواردکمی داریم که چنین می شوند و محدود . که« اختیارات » نام دارند.
ولی در موسیقی . همه نت ها . به اندازه های متعدد . از چنگ -دولا چنگ - و..تا .... گرد ..گرد سفید و سیاه و...
برای همین است .که هر مادری می تواند لالایی بخواند . ملودی را، از قبل در ذهن خود دارد . از مادرش آموخته و ذاتی شده
شاید بشود گفت : درناموس خلقت او است
او یا هر موسیقی دانی . یک متن حتی روزنامه ای را ، تقسیم بندی می کند .
به واژه هایی و. نظمی می دهد .
و موسیقیایی می کند . (مصراع ساخت )
که با کشش و مکث ..و اوج و فرودها ست
گاه در اجرای بیان یک مطلب مثلاً : برروی منبر .. با آهنگی خاص .. مطلبی ، خارج از متن را.
نیز با همان ملودی بیان کند . .....(هوا سرد است . در را ببندید )
خواننده ، در واقع ، از حرکات سرو گردن و تغییر در اندام صوتی (تارهای حنجره ) خود ایجادکردن . آهنگ را متفاوت می کند .
وقتی سرش را پایین میگیرد . یا بالا . یا کج .. دارد کوک می کند . تا اون موسیقی صحیح اجرا شود .
یعنی کلید را عوض می کند . مثلاً : کوک را از کوکی خاص . به سل ..
.چونکه نمیشود . با لحن حماسی و یا . با همان حالات که در غم تشکیل شده بخواند .باید عوض کند .
موسیقی در شعر : شکل گرفته است از :
1 - واژه هایی که از آوا های مناسب مرکب شده باشند .
2- واژه های همخوان . با هم دیگر چیده شوند (.با پس و پیش کردن همخوان کنیم) .
[ تو ، خوب تر زماهی . من اشتباه کردم ]
من اشتباه کردم ...من خطا کردم ..من بد کردم . اولاً .. هجای اول از کوتاه به بلند بلد میشود . ( م َ / نش ) می شود (من / خَ)
منش ... در بیان . زیباست آهنگین است . من خَ ... خیر..... این تطبیق فرکانس هجاها ست .یعنی یک طول موجی با دیگری تداخل می کند و موجی تازه می سازد .
بسا زیباتر از دوتای قبل . هنر شاعر دریافتن این مورد است . و خواننده با تغییرات ادای آن . این زیبایی را حفط می کند .
3 - ردیفی که انتخاب می شود . مناسب کلمات باشد .تا مجبور نشویم. برای تناسب معنا . به تکلف روی بیاوریم .
ردیف وادار می کند . شاعر را که زمینه فراهم برای منطبق شدن این پازل معنایی باشد .
از نـگاهـش ، می چکانیـدم ؛ هــوس
بـل ،کــه ملموسش کنم ؛ رویم نشد
رویم نشد . یک ردیف چند هجایی است . در این جمله . گزاره شده . ودرست است جمله ها
در بیت بعدی . باید . طوری مطلب در نظر گرفته شود. که این ردیف بتواند گزاره اش بشود عین قبلی
. و هجا ها طوری تلفیق شوند .کهوزن و موسیقی حفظ شود .
پس ، ردیف . کار را کمی دشوار می کند .علاوه بر گوش و بینایی . باید درک هم قانع شود .
قافیه هم چنین است . با این آوانس که ، یک واژه است . و کلمات مشابه زیادند . تا با یکی جورشود .
اما ردیف اولاً .. عیناً خودش ثابت است . نه یک واژه مشابه . در ثانی .بیش از یک کلمه است .مثل احتمال. در عدد یک رقمی و دو رقمی و سه رقمی
بود ؛ و بود؛ این، تا ،شبی تاریک و تک
خواسـتم ، بـوسش کنـم ؛ رویم ، نشد
در یک شب . تاریکی . تنهایی . جور شده . ولی باز برای بوسیدن . رویش نشده .
حـس پنـهـــا نـی ، ز ژرفـا ، ز ا ر ز د
خُفیـه، مـحسوسش کنـم ؛ رویم نشـد
از درون به من القاشد ک حس پنهان ات را، به احساس ش ارائه بده .باز...
4- قافیه ها .(پایانی . میانی ) ..بیشترین سهم را در موسیقی دارد ( حذف قافیه لطمه بزرگ به موسیقی شعر است )
الف = اـتـرون خــود کامی ، خـوشـتـر؛ که خمـوش افـتـد
چاپار، چه بی چاره ست ! چَر وا ، که چموش افتـد
استر و..خوشتر ...خود .و..خوش .. ..خوش و خوشتر—چاپار و بی چار –خموش ..و چوش .—(واج ...خ ) ..( واج...چ . )
ب = شور، بپاش اند شاه ؛ شاهد و شعر و شعور
دراین مورد واج آرایی با (ش ) است .
ج = آن شب ، آن دلـدار بود ؛ آنجا ، سبو هم ، بود ؛ نیز
عـیـد بود ؛ افطـار بود ؛ آن ! تنـگلو هـم ، بود ؛ نیـز
دلدار . افطار . در جایی قرینه با هم . ....(بود ...درمیانه و پایان ). . ( آنجا سبو = آن تنگلو )( ار سور و سات )
د = ا رزان ، بـه اهـتـزا ز ان ؛ بـاد فـرح وزان ؛ زان
آ . مـم گـران ، گـریـزان ؛ گـرگ حـرم ، نداریـم
قافیه های... ارزان .اهتزازان . وزان . زان .گران .گریزان. ...
واج آرایی ..« ن» « ز» « گ»
پـاچـال دکـه ، پـاتیـل ؛ پـاک ست؛ بنـده زنبیـل
پف کـرده؛ پـوزچرچیـل؛ ماکه ! ورم ! نداریم
قافیه : پاتیل .زنبیل . چرچیل.
واج آرایی : « چ» و « پ» و « ایـ» .. ( پاچال عشرت آباد )
5 – بحر در وهله اول . و وزن انتخابی در مرحله دوم. ...مثل : سبک کردن وزن . شکستن رکن و بحر .سوم .. متناسب بودن موسیقی آن با موضوع بیان .
مثلاً : (بحر منسرح و سریع ، برای غم و ماتم و... نمی شود . برای شادی است )
مانند : (مفتعلن /مفتعلن / رقص پا )...... شعر با همین نام
برای همین است .که هر واژه ای را ، درهر شعری نمی توان به کاربست .
و هر واژه با هر واژه ای همنشینی متناسب ندارد
حروفی ، باهم خوب ترکیب می شوند. و حروفی ، بد ترکیب می شوند
معیر الممالک با لسان الغیب ...خوبرویان . .. شاه خوبان . ...یکی نیستند .
جنبه هنری قضیه :
یکم - در شعر ، انتخاب واژه ، هنر شاعر است . .
دوم - این که گوش او چقدر موسیقی شناس است .؟ اما تمام کار این ، نیست . ترکیب کلمات ، هنری برتر است .
سوم - سجع ها ، توازنی ایجاد میکنند . و در شکل هم تشابهی . واین ، غنی سازی با امواج موسیقیای سجع ها
چهارم .- وزن شعر ، موسیقی اش را ، تضمین می کند . و یا تکمیل . یعنی : از چه وزنی ؟ استفاده می کنید . ( سلیقهء نظامی . یا ناصر خسرو ؟ )
ارزش ترکیب یا تلفیق – همان طور که یك نت موسیقی به تنهایی ارزشی ندارد
و هرچند زیبا و خوش صدا باشد ؛ نمی‌تواند آهنگ جالبی ایجاد كند.
و دلیلی هم ندارد ؛ كه موسیقی نامیده شود
پس ، یک هجـا هم ، به تنهایی نمی تواند ؛ شعری بشود. دارای موسیقی دلکش
و درست کردن افاعیل . همان چیدن نت‌های موسیقی متناسب باهم است . و وقتی دست به دست هم بدهند،
می‌توانند آهنگ زیبایی را ایجاد نمایند.
مشروط بر آن‌كه در یك ارتباط منظم و منطقی با هم باشند.
و نیز هرگز نمی‌توانیم چند نت را بدون هیچ معیاری كنار هم قرار دهیم و انتظار داشته باشیم
آهنگ زیبایی خلق شود كه اگر چنین بود نه‌ تنها همه‌ی انسان‌ها ، بلكه رایانه‌ها و حتی حیوانات هم آهنگ می‌ساختند
معیار منطقی برای تشكیل آهنگ زیبا یا ملودی چیست؟ ملودی چشم و چراغ هر قطعه‌ی موسیقی است
و سهم آن در بیان مطلب از دیگر اجزاء آهنگ (ریتم و هارمونی) بیشتر است.
به همین دلیل نت‌های یك ملودی باید طوری تنظیم شوند كه نهایتاً گوش شنونده ، در (مجموع ) یك موضوع و یا احساس خاصی بگیرد
مثل غم، شادی، ترس، عشق، نفرت، شوخی، قدرت، تفكر، تعجب، بندگی،
آوارگی، حماسه، شجاعت و...در واقع ملودی بزبانی این حس را برایتان تعریف کرده .. منتقل کرده
وهمین یعنی : بحری برای شادی بحری برای غم تناسب دارد
دوبیتی های باباطاهر . ... بخشی از زیبایی اش متعلق به وزن هزج ...و مسدس بودن هزج ...و محذوف بود مسدس ش است .
آهنگ ترانه های اصیل ایرانی .حتی باستان . بسیاری معتقدند .که عرب موسیقی را و عروض را
هم مثل : صرف و نحو و همه موارد دیگر از ایرانی ها گرفته است . درخت اسوریک نمونه متقنی است
مناظره بزو نخل و هزجی بودن ترانه .( در مقالهء عروض ... و روز ) مفصل نوشته ام .
دوبیتی را ، با رباعی بسنجیم . موسیقی برتر و شاخصی دارد .
دوبیتی برای شور و هیجان عشقی است ... می طلبد . یک آهنگ شاد و سبک و زیبا را ..
اما رباعی یک حالت فلسفی غم انگیز تلخ . دور از هر حس عاطفی و عشقی و..
واغلب ، در هر مصرع ارکان متفاوت اند . یعنی: غالباً . از اختیار وزنی استفاده می شود
می دانیم .: که وزن های (فعلاتن 77ــ ـــ ) و ( مستفعلُ ــــ ــــ 77 ) و(فاعلاتُ ــــ7ـــ 7) و
(مفاعلن 7ـــ7 ـــ ) .با وزن ( مفعولن ــــ ـــ ــــ ) برابر است . مساوی سه هجای بلند .
وهمین استفاده از این اختیار است .که موسیقی شعر را . درهم می ریزد .
درعروض ، موسیقی . زمانی دست نمی خورد . که هجا ها ی ایقاعات متقارن باشند.
که سبب با سبب . .وتد با وتد و فاصله با فاصله قرینه بشود.
ولی وقتی . یک رکن مفعولن است یکی مفاعلن و یکی مستفعلُ یا فعلاتن . این تقارن را دیگر ، نداریم .
مرغی دیدم نشسته بر بارهء توس (ـــ ــــ ــــ/ ـــ 7ــــ7/ ـــ ـــ 77 / ـــ ..مفعولن /فاعلاتُ/مستفعلُ/ ...)
درپیش نهاده ؛ کله ء کیکاووس ( ـــ ـــ 77/ ـــ 7ـــ 7/ ـــ ـــ ـــ / ــــ ...مستفعلُ/ فاعلاتُ / مفعولن / .....)
جای رکن مفعولن برعکس هم قرار دارد . شما در رکن اول مصرع اول هجای بلند دارید . در قرینه دو هجای کوتاه
مسلم است که تغییر ایجاد می کند در لحن و بیان و موسیقی .
دیگر جایی نمی ماند ؛ برای موسیقی زیبا و آهنگ شور انگیز
البته که اختیار زبانی نیز مخدوش کننده موسیقی است . بخصوص چند باره اش .
توانا بود هرکه دانا بود... (7ـــ// ــــ )( 7 ــــ ــــ ) (7 ــــ ـــ ) (7 ـــ ) این مصرع سه فعولن داردو یک فعول .یعنی هرسه : (وتد + سبب) اند
زدانش ،دل پیر برنا بود . ...( 7 ـــ ـــ ) درسته .. دل پیر ...( 7 7 //ــــ ) 7 ...ببینید دو ایراد دارد
. یکی وتد ، ندارد وسبب است . ما سبب را، می کشیمش ؛ تا وتد شود (77 « سبب» را 7ــــ « وتد» ) می کنیم .
و دوم اینکه ، مقایسه کنید با مصرع اول که همه هجا ها سالم ،و در خانه خود (رکن) قرار دارند
در دومی (ر ) از (پیر) می رود. به خانه یا رکن بعدی .(در ویراستن وزن گفته ایم ) پس ، این دو مصراع ، کاملاً یکسان و همآوا نیستند .
این دومورد داشت . زیاد تو ذوق نمی زند . ولی وقتی چندین هجای کوتاه را ، بلند می کنید . چشمگیر می شود . (گوش ننواز)
نیکوست رخت جفا نه نیکوست مکن ... وان لایق دشمن است ؛ با دوست مکن
ـــ ــــ 7 /7 ــــ 7 ـــ /7 ــــ ــــ7/ 7ـــ ......ــــ ـــ 7/7 ــــ 7 ــــ/ 7 ــــ ـــ 7 /7 ــــ
مغعولُ /مفاعلن / فعو لان / فعل / .یا/ مفاعیلُ /
بحر رمل . از وزن های زیبایی برخوردار است . بخصوص محذوف مسدس یا مثمن اش .
از برت ، دا(فا/علا/تن / سبب + وتد + سبب ) من کشان (فا/ علا= لن ) ...وبعدی ..(رف /ت/م ای / نا /فاعلاتن )...مه/ر/ بان . فاعلن
تقارن سبب ها وتدها .مشهود است و موسیقی گوش نواز
وزن سالم ، سنگین می شود . و در هجای پایانی دست را ، تنگتر می کند .
ولی در محذوف ، جا باز است؛ برای کوتاه بلند کردن هجا(که لطمه به موسیقی نزند .فقط )
در بحر مضارع همه ارکان شکسته اند . نه فقط رکن آخر ... می بینیم . متناسب است . برای شعر غم انگیز . یا برعکس .
شعر بی وزن . از موسیقی برخوردار نیست . ودر خاطرها حک نمی شود . و گوش نغمه شناس .آن را ، نمی پذیرد .
همانطور که شعر بی آهنگ و موسیقی . نه در خاطر می ماند و نه ذهن مشغولش می شود .
موسیقی واژه ، را در واج آرایی ها ببینید . بسیار از واج ها در تکرار زیبایی می آفرینند
سجع ها ، دریایی از آهنگ ها .
دنباله دارد ....

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 247 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 7:03

2- اندر حکایت تفاوت ماه و خورشیددرهر دیاری شبی در بلاد غیر، من بودمی و همرهان خسته از راه ، همه کنجکاو ، اینجا چون خورشید از پشت کوه خزیدی تفاوت چون است با خورشید دیار خودی؟
در تاریکی شب همره یاران همی استاره شمردی به اشتیاق تا صبحگاهان
که غریو خروسان از هر کوی و برزن برخاست که چه در تماشایید ، بنگرید تیغ آفتاب برنوک کوه و برخیزید طاعت وطلب نمایید رزق و ادامه راه که خویش به مقصد رسانید .

بانگ خروس برخاست که زهره در چنگ است
نوای شادی بلبل درچمن ،که عمر تنگ است

آنگاه ، رفتن آغاز نمودی و خورشید عمود برفرق سرِ همرهان بگردید چون ادای
دین پایان پذیرفتی ، بانتظار روئیت روی زیبای ماه بماندی که چون بنمایناند این با ماهِ دیار خودی تفاوت اندر چیست؟ و غروب که فرا رسیدی خورشید به پشت کوهی خزیدی وماه چون دختری طناز خرمن گیسوان بدست باد و قد
کشیدن آغاز نمودی وبه راه رفتن ، یاران سر به آسمان بردندی وهمی کین ماه همان ماه دیار خودیست که اندک تفاوت در آن نمی بینیم ، عاقلی بفرمود:

آیت رب ما آن چنان است که بایدو هست
به هرگوی ، چرخ گردون نه بالاست نه پست

سپس یاران بر بلندای تپیه ای برفتنتدی و طاعت آوردندی و شکر ایزد پاک وشب همان جا بیتوته و . . . استاره ها را نظاره.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 281 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 7:03

يكي بياد و بگه داره خواب مي بيني...ديگه تمام شد ....بلند شو..... يك بياد و بهم بگه داري خواب مي بيني...........شايد اون وقت احساس ارامش كنم.

بعد از يك خواب تلخ بلند شم و بگم
.
.
.
.
اخيش ديگه تمام شد

و به لحظه هاي با تو بودن برگردم......

{تقديم به خانم معلم گرانقدرم}

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 268 تاريخ : دوشنبه 30 فروردين 1395 ساعت: 12:21

زیبایی شناسی در انواع ادبی بخش سوم . از بحث یکم بخش سوم .
از ترکیب آنها ، ارکان و در نتیجه مصراع ...و بیت و سپس ، غزلی... شعری .
پس ، موسیقی . یعنی : ایجاد ضرب آهنگ بوسیلهء ترکیب واژه های مناسب و خوشترکیب. همخوان .
واژه دارای حرف و مصوت ،« هجا » . تا ، مصوت بعدی ، یک هجا ست . یعنی تلفظ مهمه . تعداد فرکانس تولید از هر تلفظ
در بحر هزج شکل مفاعیلن می شود .. این تعداد فرکانس تلفظ. در اصوات ( مَ فا عی لن .) در فعولن و فاعلاتن جا نمی یابد . منطبق .
این جدا سازی اصوات و ترکیب آنها را ، از هم .تقطیع می گوییم .
علم بیان ، شعر ، رقص ، دستور زبان . را زیبایی شناسی . جزو موزیک ،می داند
اگر نغمات شبیه به هم را باهم دیگر بخوانیم . می شود . دستگاه
موسیقی . به روح ، تناسب جهات می دهد .
به فکر . به خیال . به تصور . پرو بال می دهد . جهش می دهد . و نیز غم و شادی را . القا یا ملغی می کند .
تصنیف و نوحه هر دو ، شبیه هم هستند .
چون می شود. نوحه را ، هم تقطیع کرد . و برای تطبیقش باموسیقی . حدوداً ، نه دقیق .
[هر مصوت را ، یک چنگ حساب کرد . ]
آهنگ را که شناختیم (باتمرین زیاد ) یک ملودی داریم . وتوی ذهنمان می ماند . و این فرق را موسیقی با شعر دارد .
که موسیقی شمولی برتر دارد . یعنی : برای یک آهنگ شما شعری با ضرب آهنگ های مناسب آن می سرایید .
اما ملودی را ، بهر شعری که دردسترس است . یا دوست دارید . می توانید قرار بدهید . هم نوحه هم تصنیف هم هر نوع دیگر
چون« کشش نت » این میدان را باز می کند . در هجا ها ، مواردکمی داریم که چنین می شوند و محدود . که« اختیارات » نام دارند.
ولی در موسیقی . همه نت ها . به اندازه های متعدد . از چنگ -دولا چنگ - و..تا .... گرد ..گرد سفید و سیاه و...
برای همین است .که هر مادری می تواند لالایی بخواند . ملودی را، از قبل در ذهن خود دارد . از مادرش آموخته و ذاتی شده
شاید بشود گفت : درناموس خلقت او است
او یا هر موسیقی دانی . یک متن حتی روزنامه ای را ، تقسیم بندی می کند .
به واژه هایی و. نظمی می دهد .
و موسیقیایی می کند . (مصراع ساخت )
که با کشش و مکث ..و اوج و فرودها ست
گاه در اجرای بیان یک مطلب مثلاً : برروی منبر .. با آهنگی خاص .. مطلبی ، خارج از متن را.
نیز با همان ملودی بیان کند . .....(هوا سرد است . در را ببندید )
خواننده ، در واقع ، از حرکات سرو گردن و تغییر در اندام صوتی (تارهای حنجره ) خود ایجادکردن . آهنگ را متفاوت می کند .
وقتی سرش را پایین میگیرد . یا بالا . یا کج .. دارد کوک می کند . تا اون موسیقی صحیح اجرا شود .
یعنی کلید را عوض می کند . مثلاً : کوک را از کوکی خاص . به سل ..
.چونکه نمیشود . با لحن حماسی و یا . با همان حالات که در غم تشکیل شده بخواند .باید عوض کند .
موسیقی در شعر : شکل گرفته است از :
1 - واژه هایی که از آوا های مناسب مرکب شده باشند .
2- واژه های همخوان . با هم دیگر چیده شوند (.با پس و پیش کردن همخوان کنیم) .
[ تو ، خوب تر زماهی . من اشتباه کردم ]
من اشتباه کردم ...من خطا کردم ..من بد کردم . اولاً .. هجای اول از کوتاه به بلند بلد میشود . ( م َ / نش ) می شود (من / خَ)
منش ... در بیان . زیباست آهنگین است . من خَ ... خیر..... این تطبیق فرکانس هجاها ست .یعنی یک طول موجی با دیگری تداخل می کند و موجی تازه می سازد .
بسا زیباتر از دوتای قبل . هنر شاعر دریافتن این مورد است . و خواننده با تغییرات ادای آن . این زیبایی را حفط می کند .
3 - ردیفی که انتخاب می شود . مناسب کلمات باشد .تا مجبور نشویم. برای تناسب معنا . به تکلف روی بیاوریم .
ردیف وادار می کند . شاعر را که زمینه فراهم برای منطبق شدن این پازل معنایی باشد .
از نـگاهـش ، می چکانیـدم ؛ هــوس
بـل ،کــه ملموسش کنم ؛ رویم نشد
رویم نشد . یک ردیف چند هجایی است . در این جمله . گزاره شده . ودرست است جمله ها
در بیت بعدی . باید . طوری مطلب در نظر گرفته شود. که این ردیف بتواند گزاره اش بشود عین قبلی
. و هجا ها طوری تلفیق شوند .کهوزن و موسیقی حفظ شود .
پس ، ردیف . کار را کمی دشوار می کند .علاوه بر گوش و بینایی . باید درک هم قانع شود .
قافیه هم چنین است . با این آوانس که ، یک واژه است . و کلمات مشابه زیادند . تا با یکی جورشود .
اما ردیف اولاً .. عیناً خودش ثابت است . نه یک واژه مشابه . در ثانی .بیش از یک کلمه است .مثل احتمال. در عدد یک رقمی و دو رقمی و سه رقمی
بود ؛ و بود؛ این، تا ،شبی تاریک و تک
خواسـتم ، بـوسش کنـم ؛ رویم ، نشد
در یک شب . تاریکی . تنهایی . جور شده . ولی باز برای بوسیدن . رویش نشده .
حـس پنـهـــا نـی ، ز ژرفـا ، ز ا ر ز د
خُفیـه، مـحسوسش کنـم ؛ رویم نشـد
از درون به من القاشد ک حس پنهان ات را، به احساس ش ارائه بده .باز...
4- قافیه ها .(پایانی . میانی ) ..بیشترین سهم را در موسیقی دارد ( حذف قافیه لطمه بزرگ به موسیقی شعر است )
الف = اـتـرون خــود کامی ، خـوشـتـر؛ که خمـوش افـتـد
چاپار، چه بی چاره ست ! چَر وا ، که چموش افتـد
استر و..خوشتر ...خود .و..خوش .. ..خوش و خوشتر—چاپار و بی چار –خموش ..و چوش .—(واج ...خ ) ..( واج...چ . )
ب = شور، بپاش اند شاه ؛ شاهد و شعر و شعور
دراین مورد واج آرایی با (ش ) است .
ج = آن شب ، آن دلـدار بود ؛ آنجا ، سبو هم ، بود ؛ نیز
عـیـد بود ؛ افطـار بود ؛ آن ! تنـگلو هـم ، بود ؛ نیـز
دلدار . افطار . در جایی قرینه با هم . ....(بود ...درمیانه و پایان ). . ( آنجا سبو = آن تنگلو )( ار سور و سات )
د = ا رزان ، بـه اهـتـزا ز ان ؛ بـاد فـرح وزان ؛ زان
آ . مـم گـران ، گـریـزان ؛ گـرگ حـرم ، نداریـم
قافیه های... ارزان .اهتزازان . وزان . زان .گران .گریزان. ...
واج آرایی ..« ن» « ز» « گ»
پـاچـال دکـه ، پـاتیـل ؛ پـاک ست؛ بنـده زنبیـل
پف کـرده؛ پـوزچرچیـل؛ ماکه ! ورم ! نداریم
قافیه : پاتیل .زنبیل . چرچیل.
واج آرایی : « چ» و « پ» و « ایـ» .. ( پاچال عشرت آباد )
5 – بحر در وهله اول . و وزن انتخابی در مرحله دوم. ...مثل : سبک کردن وزن . شکستن رکن و بحر .سوم .. متناسب بودن موسیقی آن با موضوع بیان .
مثلاً : (بحر منسرح و سریع ، برای غم و ماتم و... نمی شود . برای شادی است )
مانند : (مفتعلن /مفتعلن / رقص پا )...... شعر با همین نام
برای همین است .که هر واژه ای را ، درهر شعری نمی توان به کاربست .
و هر واژه با هر واژه ای همنشینی متناسب ندارد
حروفی ، باهم خوب ترکیب می شوند. و حروفی ، بد ترکیب می شوند
معیر الممالک با لسان الغیب ...خوبرویان . .. شاه خوبان . ...یکی نیستند .
جنبه هنری قضیه :
یکم - در شعر ، انتخاب واژه ، هنر شاعر است . .
دوم - این که گوش او چقدر موسیقی شناس است .؟ اما تمام کار این ، نیست . ترکیب کلمات ، هنری برتر است .
سوم - سجع ها ، توازنی ایجاد میکنند . و در شکل هم تشابهی . واین ، غنی سازی با امواج موسیقیای سجع ها
چهارم .- وزن شعر ، موسیقی اش را ، تضمین می کند . و یا تکمیل . یعنی : از چه وزنی ؟ استفاده می کنید . ( سلیقهء نظامی . یا ناصر خسرو ؟ )
ارزش ترکیب یا تلفیق – همان طور که یك نت موسیقی به تنهایی ارزشی ندارد
و هرچند زیبا و خوش صدا باشد ؛ نمی‌تواند آهنگ جالبی ایجاد كند.
و دلیلی هم ندارد ؛ كه موسیقی نامیده شود
پس ، یک هجـا هم ، به تنهایی نمی تواند ؛ شعری بشود. دارای موسیقی دلکش
و درست کردن افاعیل . همان چیدن نت‌های موسیقی متناسب باهم است . و وقتی دست به دست هم بدهند،
می‌توانند آهنگ زیبایی را ایجاد نمایند.
مشروط بر آن‌كه در یك ارتباط منظم و منطقی با هم باشند.
و نیز هرگز نمی‌توانیم چند نت را بدون هیچ معیاری كنار هم قرار دهیم و انتظار داشته باشیم
آهنگ زیبایی خلق شود كه اگر چنین بود نه‌ تنها همه‌ی انسان‌ها ، بلكه رایانه‌ها و حتی حیوانات هم آهنگ می‌ساختند
معیار منطقی برای تشكیل آهنگ زیبا یا ملودی چیست؟ ملودی چشم و چراغ هر قطعه‌ی موسیقی است
و سهم آن در بیان مطلب از دیگر اجزاء آهنگ (ریتم و هارمونی) بیشتر است.
به همین دلیل نت‌های یك ملودی باید طوری تنظیم شوند كه نهایتاً گوش شنونده ، در (مجموع ) یك موضوع و یا احساس خاصی بگیرد
مثل غم، شادی، ترس، عشق، نفرت، شوخی، قدرت، تفكر، تعجب، بندگی،
آوارگی، حماسه، شجاعت و...در واقع ملودی بزبانی این حس را برایتان تعریف کرده .. منتقل کرده
وهمین یعنی : بحری برای شادی بحری برای غم تناسب دارد
دوبیتی های باباطاهر . ... بخشی از زیبایی اش متعلق به وزن هزج ...و مسدس بودن هزج ...و محذوف بود مسدس ش است .
آهنگ ترانه های اصیل ایرانی .حتی باستان . بسیاری معتقدند .که عرب موسیقی را و عروض را
هم مثل : صرف و نحو و همه موارد دیگر از ایرانی ها گرفته است . درخت اسوریک نمونه متقنی است
مناظره بزو نخل و هزجی بودن ترانه .( در مقالهء عروض ... و روز ) مفصل نوشته ام .
دوبیتی را ، با رباعی بسنجیم . موسیقی برتر و شاخصی دارد .
دوبیتی برای شور و هیجان عشقی است ... می طلبد . یک آهنگ شاد و سبک و زیبا را ..
اما رباعی یک حالت فلسفی غم انگیز تلخ . دور از هر حس عاطفی و عشقی و..
واغلب ، در هر مصرع ارکان متفاوت اند . یعنی: غالباً . از اختیار وزنی استفاده می شود
می دانیم .: که وزن های (فعلاتن 77ــ ـــ ) و ( مستفعلُ ــــ ــــ 77 ) و(فاعلاتُ ــــ7ـــ 7) و
(مفاعلن 7ـــ7 ـــ ) .با وزن ( مفعولن ــــ ـــ ــــ ) برابر است . مساوی سه هجای بلند .
وهمین استفاده از این اختیار است .که موسیقی شعر را . درهم می ریزد .
درعروض ، موسیقی . زمانی دست نمی خورد . که هجا ها ی ایقاعات متقارن باشند.
که سبب با سبب . .وتد با وتد و فاصله با فاصله قرینه بشود.
ولی وقتی . یک رکن مفعولن است یکی مفاعلن و یکی مستفعلُ یا فعلاتن . این تقارن را دیگر ، نداریم .
مرغی دیدم نشسته بر بارهء توس (ـــ ــــ ــــ/ ـــ 7ــــ7/ ـــ ـــ 77 / ـــ ..مفعولن /فاعلاتُ/مستفعلُ/ ...)
درپیش نهاده ؛ کله ء کیکاووس ( ـــ ـــ 77/ ـــ 7ـــ 7/ ـــ ـــ ـــ / ــــ ...مستفعلُ/ فاعلاتُ / مفعولن / .....)
جای رکن مفعولن برعکس هم قرار دارد . شما در رکن اول مصرع اول هجای بلند دارید . در قرینه دو هجای کوتاه
مسلم است که تغییر ایجاد می کند در لحن و بیان و موسیقی .
دیگر جایی نمی ماند ؛ برای موسیقی زیبا و آهنگ شور انگیز
البته که اختیار زبانی نیز مخدوش کننده موسیقی است . بخصوص چند باره اش .
توانا بود هرکه دانا بود... (7ـــ// ــــ )( 7 ــــ ــــ ) (7 ــــ ـــ ) (7 ـــ ) این مصرع سه فعولن داردو یک فعول .یعنی هرسه : (وتد + سبب) اند
زدانش ،دل پیر برنا بود . ...( 7 ـــ ـــ ) درسته .. دل پیر ...( 7 7 //ــــ ) 7 ...ببینید دو ایراد دارد
. یکی وتد ، ندارد وسبب است . ما سبب را، می کشیمش ؛ تا وتد شود (77 « سبب» را 7ــــ « وتد» ) می کنیم .
و دوم اینکه ، مقایسه کنید با مصرع اول که همه هجا ها سالم ،و در خانه خود (رکن) قرار دارند
در دومی (ر ) از (پیر) می رود. به خانه یا رکن بعدی .(در ویراستن وزن گفته ایم ) پس ، این دو مصراع ، کاملاً یکسان و همآوا نیستند .
این دومورد داشت . زیاد تو ذوق نمی زند . ولی وقتی چندین هجای کوتاه را ، بلند می کنید . چشمگیر می شود . (گوش ننواز)
نیکوست رخت جفا نه نیکوست مکن ... وان لایق دشمن است ؛ با دوست مکن
ـــ ــــ 7 /7 ــــ 7 ـــ /7 ــــ ــــ7/ 7ـــ ......ــــ ـــ 7/7 ــــ 7 ــــ/ 7 ــــ ـــ 7 /7 ــــ
مغعولُ /مفاعلن / فعو لان / فعل / .یا/ مفاعیلُ /
بحر رمل . از وزن های زیبایی برخوردار است . بخصوص محذوف مسدس یا مثمن اش .
از برت ، دا(فا/علا/تن / سبب + وتد + سبب ) من کشان (فا/ علا= لن ) ...وبعدی ..(رف /ت/م ای / نا /فاعلاتن )...مه/ر/ بان . فاعلن
تقارن سبب ها وتدها .مشهود است و موسیقی گوش نواز
وزن سالم ، سنگین می شود . و در هجای پایانی دست را ، تنگتر می کند .
ولی در محذوف ، جا باز است؛ برای کوتاه بلند کردن هجا(که لطمه به موسیقی نزند .فقط )
در بحر مضارع همه ارکان شکسته اند . نه فقط رکن آخر ... می بینیم . متناسب است . برای شعر غم انگیز . یا برعکس .
شعر بی وزن . از موسیقی برخوردار نیست . ودر خاطرها حک نمی شود . و گوش نغمه شناس .آن را ، نمی پذیرد .
همانطور که شعر بی آهنگ و موسیقی . نه در خاطر می ماند و نه ذهن مشغولش می شود .
موسیقی واژه ، را در واج آرایی ها ببینید . بسیار از واج ها در تکرار زیبایی می آفرینند
سجع ها ، دریایی از آهنگ ها .
دنباله دارد ....

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 287 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 12:35

2- اندر حکایت تفاوت ماه و خورشیددرهر دیاری شبی در بلاد غیر، من بودمی و همرهان خسته از راه ، همه کنجکاو ، اینجا چون خورشید از پشت کوه خزیدی تفاوت چون است با خورشید دیار خودی؟
در تاریکی شب همره یاران همی استاره شمردی به اشتیاق تا صبحگاهان
که غریو خروسان از هر کوی و برزن برخاست که چه در تماشایید ، بنگرید تیغ آفتاب برنوک کوه و برخیزید طاعت وطلب نمایید رزق و ادامه راه که خویش به مقصد رسانید .

بانگ خروس برخاست که زهره در چنگ است
نوای شادی بلبل درچمن ،که عمر تنگ است

آنگاه ، رفتن آغاز نمودی و خورشید عمود برفرق سرِ همرهان بگردید چون ادای
دین پایان پذیرفتی ، بانتظار روئیت روی زیبای ماه بماندی که چون بنمایناند این با ماهِ دیار خودی تفاوت اندر چیست؟ و غروب که فرا رسیدی خورشید به پشت کوهی خزیدی وماه چون دختری طناز خرمن گیسوان بدست باد و قد
کشیدن آغاز نمودی وبه راه رفتن ، یاران سر به آسمان بردندی وهمی کین ماه همان ماه دیار خودیست که اندک تفاوت در آن نمی بینیم ، عاقلی بفرمود:

آیت رب ما آن چنان است که بایدو هست
به هرگوی ، چرخ گردون نه بالاست نه پست

سپس یاران بر بلندای تپیه ای برفتنتدی و طاعت آوردندی و شکر ایزد پاک وشب همان جا بیتوته و . . . استاره ها را نظاره.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 253 تاريخ : يکشنبه 29 فروردين 1395 ساعت: 12:35

نقد سلام
" شعر موجودی است زنده با وزن و حجمی سنجیده که اگر حسش کنی، هم نبض و هموزن تو می شود"

دوستان و کاربرانی که تمایل دارند، بخش هایی از اشعارشان را به صورت یک نقد کوتاه بنویسم و نظر نهایی ام را در مورد کلیّت اشعارشان بیان کنم در این مطلب اعلام آمادگی کنند.

البته اشعار موجودتان در سایت کمتر از ده شعر نباشد.

و اگر دوستانی تمایل دارند در نقد با من همکاری کنند، خصوصی اعلام کنند.
سپاس از مهرتان.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 284 تاريخ : شنبه 28 فروردين 1395 ساعت: 4:05

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء سلام

عزیزان
یکی از محبوب ترین و عزیزترین شاعران سایت شعر نو، جناب آقای کریم لقمانی بعد از شعر کجایی رفیق که حدود دو روز پیش در سایت انتشار داده اند، به خاطر مشکل قلبی در سی سی یو بیمارستان بستری است.

برای قلب نازنین این عزیز، دست به دعا برداریم و شفای عاجل از خداوند متعال بخواهیم.

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 334 تاريخ : جمعه 27 فروردين 1395 ساعت: 23:20

فرصت مرده فرصت مرده

بنام شاعر هستی،خدا

«کاش پرده میدانست،
تا وقتی پنجره باز است
فرصت رقصیدن دارد.
کاش می فهمید که باد
همه فرصت اوست...»
فرزین خورشیدوند۱۳۸۶/۵/۱۲

و اکنون پس از ده سال ،فرصتی مرد که هرگز رنگ تکرارش نخواهد بود و باز قصه دردناک آدمی در گستره حقارتهایش ،پرده ای دیگر درید...
امشب بیست و پنجمین شب نود و پنج است که در تاریخ ،رنگ سیاهش را هرگز تکراری نخواهد بود.
در این پایان پردرد،نمیدانم از کدامین درد آغاز کنم مثنوی تنهایی ام در گستره کفرانگیز حضور فارغ از اوج کسی همرنگ رسوایی...

...پرده را ،پر کفر آیینه کرد و تاراج سیاه نا امیدی ها
جرم اشتیاق پنجره ،بوی رهایی بود و بس
آدمی چه دردآلود ،دل بر پشت ابلیس زمان میزد،شباهنگام بی پایان این خاکستر غمگین افسانه،که کفر بی مبالات چکاوک می شکست در این بی عهدی آیینه پندار شقایق باوران عهد رسوایی...

دلم تنگ است برای شاپرک هایی که در تاریکی بی شمع دردستان،سکوت آسمان سوز خداوندی به مینای زمان گفتند....

کجاست پروانه دارویی که این خاکستر درد از دلارامی که میخوابد و در آغوش بی مهری ،تمام رنج پایان را به غم آغشته میگرداند ،به هرمانی،بسوزاند جهان بی زمانی را...

اعترافی دیگر؛

،که در این بی زمانی ها،شکوه آدمیت را به کفر باده ای دادم.
بنام عاشقی شاید،کمی روح خداوندی،به نفس کافری دادم.
شکستم باور مردی که شاید بیکران بودش...

غروری را که میدانم فقط اوج شعور بوی انسان بود،بدست کودکی دادم که هر شب می کشیدش تا به معراج شکستنها و رستاخیز آشوب حقارت در خودآرایی...

دردا،که در این روزگآر تخت و تاز تیرگی ها بر غرور شمع بینایی و نفس سرکش ظلمت فزا بر پهنه معنای انسانها که کابوس سیاهی را به تردید سیاه سایه تر بودن فزونی میدهد حتی نشان از شمع خودسر نیست و پرسیدن مجازات تبر دارد،چگونه میشود فارغ شد از غم ها و از نور حقیقت مبتلا گردید؟

آه انسان،ای ننگ تاریک سیاهی در تمام جلوه خورشید؛
کجای آسمان تیره تان باشد نشان مقصد غمگین تنهایی

گناه نور خورشید است!؟
که چشم کورتان حتی
حقیقت را نمیبیند...

پنجره ،میقات قاموس قلم بودش،
که بست و کشت و می رقصید
و حتی بر قلم هایش،قدم میزد
دلی تنها
هزاران طعنه میدیدش
و می رقصیدش از اندوه این شبها
و باد آسمان هم هیچ...

و اکنون اعتراض؛

بر آنکه در صبر و سکوت کوچه میخندید و فریاد سفر میزد...

به دریای نوازشهای طوفانی،که درد قطره ای شوقش، چنان زیر و زبر کرد از ندیدنها،،،که بعد از این ،تمام صاعقه ها را بدون شک،دل آکنده از درد غبار آسمان خواهد زدش بر چشم آدمها...

اعتراض بر تاراج تار و پود پیراهن،که شب بردش
و تنهایی...

و در آخر؛
ساده بگویمت؛
فرصت را از پرده گرفتی
و پنجره بسته را که خودت بستی،
شکستی با ...
باد هم، هیچِ ندیدن شد و پوچِ آخرین...

«فرزین خورشیدوند»

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 243 تاريخ : جمعه 27 فروردين 1395 ساعت: 11:42

اشعار و ابیات ناب میرزا محسن تأثیر تبریزی( قسمت دوم) اشعار و ابیات ناب میرزا محسن تأثیر تبریزی( قسمت دوم)
دکتر رجب توحیدیان
استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
1-چو نخل از باد کی بیم شکستن سبزه می دارد؟
ز خُردان بیشتر بیم خطر باشد بزرگان را
کلیم کاشانی قبل از محسن تأثیر تبریزی این مضمون را بیان کرده است ، تأثیر تبریزی، تحت تأثیر مضمون شعر کلیم واقع شده است. کلیم کاشانی گوید:
سربلندی هر کجا کمتر سلامت بیشتر
باد نتواند ستم بر سبزه ی نوخیز کرد
2-سخن را چشم تحسین کاسه ی دریوزه می باشد
مکن محتاج یارب! بر سخن فهمان سخندان را
3-در پناه بردباری هست راحت بیشتر
سایه افزون است نخل سر به زیر افکنده را
4-مرگ خود را صافدل پیوسته دارد در نظر
حلقه ی ماتم ز انگشتر بود فیروزه را
5-خاکساران سبکرو را ز دوزخ باک نیست
آتش سوزان به صد دامن نسوزد سایه را
6- رنج بینی را نمی بینی ز عینک بهر چشم
پاس باید داشت«تأثیر» این چنین همسایه را
7-به هر کجا نگری، شرم مانع رزق است
دهند نعمت بسیار گاو جنگی را
8-توان چو خامه به ما پی ز حرف ما بردن
به غیر راه سخن نیست راه خانه ی ما
9-نمی بینم ز بس از هم نشینان صافی باطن
گریزانم به رنگ موج دریا ز آشنایی ها
10-به این معنی چو خضرم آب حیوان رهنما آمد
که از اهل هنر نیکو نباشد خودنمایی ها
11-شود مشهور شاعر چون سخن تند و بلند افتد
نبرد تیغ کوه قاف پای سیر عنقا را
12-غم دنیا نصیب اهل وسعت بیش می گردد
که گیرد غار صحرا بیشتر دامان صحرا را
13-پستیی نیست که میدان بلندی نکشد
منزل از چاه به تخت است مه کنعان را
14-از کهن سال دگر فکر ترقی غلط است
بر بلندی شدن آسان نبود پیران را
15-پاک گوهر به رخ خلق نمی بندد در
هیچ کس بسته ندیده است در آینه را
16-دیده ی پاک ز دیدار نگردد محروم
خیره خورشید نسازد نظر آینه را
واعظ قزوینی از شعرای بنام سبک هندی- اصفهانی، قبل از تأثیر تبریزی این مضمون را به این شکل بیان کرده است:
پاک بینی شیوه ی خود کن که فیض چشم پاک
در سرای خسروان آیینه را محرم کند
17-یکی به شوخی انجم نگر که گرگ فلک
چگونه کرده به قصد تو تیز دندان را
18-که دیده سنگ ز خورشید، لعل چون گردد؟
نهان ز خلق کند پاک گوهر احسان را
19-ز شعر خویش سخنور تمتعی نبرد
چه حظ ز تربیت لعل، مهر تابان را؟
20-راست کیشان جهان آسان به مطلب می رسند
یک قدم تا منزل مقصود باشد تیر را
21-نیکنامان بیشتر دارند کردار نکو
خامه ی بهزاد بهتر می کشد تصویر را
22-راستی ها مرد را آهن ربای الفت است
بی سبب مسکن نباشد در نیستان شیر را
23-معنی روشن نصیب پاک گوهر می شود
پنجه ی خورشید می دوشد نکو این شیر را
24-خاکساران از بلای آسمانی ایمنند
اضطرابی نیست از باد حوادث ریشه را
25-ز غفلت تن به خواری داده آگاهی نمی دارد
فراغت نیست از خواب گران تصویر قالی را
26-ز دستار سفید ای زاهد بی مایه شرمی کن
کسی ننهاده بر سر پنبه ای مینای خالی را
27-ز مردم طبع نازک بار منت بر نمی دارد
که از پیوند می باشد زبونی نخل چینی را
28-پیرو ارباب شوق آخر به جایی می رسد
عاقبت دریاست منزل ماهی سیلاب را
29-چرخ دون پرور به کام سفله می گردد مدام
شمع باشد خار و خس پروانه ی گرداب را
30-همت عاقل و دیوانه از این معلوم است
که مدام این طلب شهر کند آن صحرا
31-نرمی مکن که سخت ایام می کشی
از آهنست چلّه، کمان کباده را
32- گردنکشان همیشه ذلیل از فروتنند
کی عزّت نشسته بود ایستاده را؟
33-شهان را از گدا عقل و هنر ممتاز می سازد
وگرنه نیست فرقی صورت دیوار و دیبا را
34-کجی و راستی را تنگدستی ها محک باشد
توان دانست از خالی کشیدن حال میزان را
35- حنای پشت ناخن بیشتر از دست می پاید
تمتع بیش می باشد ز دنیا سخت رویان را
36-رنج جهان به اهل ستم ناگوار نیست
پروای پیچ و تاب زدن نیست مار را
37-روشن چراغ بخت کسی در وطن نشد
در قید سنگ نور نباشد شرار را
38-ز دشمن هم نشان دوست، وحدت پیشه می بیند
همانا باشد از آدم الف در سینه گندم را
39-خیابان پایمال از وسعت خلق است در گلشن
مده زنهار! بر خود تا توانی راه مردم را
40-نیابد سفله دستی تا شریفی در میان باشد
رواج کار باشد وقت بی آبی تیمم را
41- به سنگ پا، دنی از تنگ چشمی سخت می ماند
که می بوسد برای چرک دنیا پای مردم را
42-به تخت مصر یوسف سربلند از چاه کنعان شد
مده«تأثیر» تا ممکن بود دامان پستی را
43-از پهلوی فقیر غنی می کند مدار
رونق ز روز و هفته بود ماه و سال را
44-از سخن گفتن چراغ فهم روشن می شود
جز زبان دامن نباشد شعله ی ادراک را
45-می کند غربت به هم احباب را خون گرمتر
التیام از دوری گلشن بود گلدسته را
46-هست غفلت در کمین گوشه گیران بیشتر
زودتر تسخیر سازد خواب، چشم بسته را
47-بیش است شوق صافدل در پله ی افتادگی
پستی پرو بالی شود بهر دویدن آب را
48-پابست گلشن تا بود گلدسته نتواند شدن
شیرازه غربت می شود جمعیت احباب را
49- افتاد این معنی به دست از دانه های سبحه ام
کز یکدگر سازد جدا یاد خدا احباب را
50-برون ز هر دهنی حرف حق نمی آید
کسی نجسته ز هر چاه ماه کنعان را
51- صد الم گر رو کند آزادگان را باک نیست
نیست از زنگ برون، در دل ملال آیینه را
52-در کشور محبت، بیم فنا نباشد
آب حیات دل خور گر تشنه ای بقا را
53-ایام تنگ هرگز بر بی هنر نگیرد
رنج قفس نباشد مرغان بی نوا را
در جایی دیگر مضمون فوق را دقیقا به کار برده است:
تنگ گیری های دوران، خاص اهل دانش است
محنت و رنج قفس ، مخصوص مرغ بی نواست
دانش مشهدی از شعرای بنام و صاحب سبک، سبک هندی، قبل از تأثیر تبریزی، همین مضمون را به کار برده است که تأثیر تبریزی، با تأسی از دانش مشهدی این مضمون را به کار گرفته است. دانش مشهدی گوید:
تنگ بر بی هنران دور فلک کی گیرد؟
از قفس زود شود بلبل خاموش خلاص
54-تا قیامت لب ما در گرو دندان بود
گر به مقدار گنه بود پشیمانی ما
55-پست فطرت می خورد زخم از حوادث بیشتر
در ندامت می گزد دندان لب زیرینه را
56- اصلها را جانشینان در حقیقت خادمند
یاد از روی ادب کن مردم پیشینه را
57-راضی گرسنه چشم به احسان نمی شود
سیری ز آفتاب که دیده است ماه را؟
58-بی قدر باش راحت اگر می کنی طلب
باشد همیشه پشت به دیوار کاه را
59-از بس رقیب دمسرد افسرد انجمن را
چندین لباس پوشم گویم به او سخن را
60-آن را که مال کمتر عفت بود فزونتر
پا مال کس نسازد بی حاصلی چمن را
61-چون صبح زندگی را هر کس دمی شمارد
هرگز جدا نسازد از خویشتن کفن را
62-مقراض، لب همیشه وقت برش گشاید
ظالم به قصد ایذا وا می کند دهن را
63-سراغ قطره های شبنم از خورشید تابان کن
شود گم هر کجا جانی ز جانان می شود پیدا
64-دل چو غافل گردد از حق، طالب دنیا شود
در هوا سیر است مرغ آشیان گم کرده را
65-تا کشیدم پا به دامن چون زمین آسوده ام
تکیه بر غیری نکردن تکیه گاهی شد مرا
66-از جوانان طمع عقل کهن سال مدار
ثمر از نخل قوی جو ز نهالان مطلب
67-بر هدف تیر ظفر یافت به نیروی کمان
وصل مطلب بجز از همت پیران مطلب
68-بزرگان گر نه خود را می کنند از شوق خجلت گم
چرا گردون همی گردد که تا پیدا کند خود را؟
69-نیست هر بالا نشین از علم و دانش کامیاب
از خط و مضمون نباشد بهره در جلد کتاب
70-خام دستی لازم روشن گهر افتاده است
نان خود را می خورد در سفره ی ماه، آفتاب
71-ربط روشن طلعتان با یکدگر درگیر نیست
جمع در یکجا نگردد آفتاب و ماهتاب
72-هر که را روزی به قدر همت او داده اند
استخوان صبح می خواهد همای آفتاب
73-هیچ غافل بی تعب آگاه نتواند شدن
بی کش و واکش نباشد هر که بر خیزد ز خواب
74- سپهر اگر ستمی می کند به خود بشکن
ز تنگنای قفس فیض آشیان دریاب
75- حیات خضر در آمیزش عزیزان است
موافقان بطلب عمر جاودان دریاب
76-بصیرتی اگرت هست دل به هیچ مبند
که زندگی تو پُر بی بقاست همچو حباب
77- جستجوی حق به پای کفر و ایمان می کنم
یک قدم در سایه دارم یک قدم در آفتاب
78-مدار چرخ دورو بر نقاق می گردد
دو صفحه نیست موافق به هم ز هیچ کتاب
79-پی زوال بود نعل ظلم در آتش
هدف ندیده کسی جز فنا ز تیر شهاب
80-در آتش است ستم پیشه از شرارت نفس
رود به سیخ همان ها که می رود به کباب
81-جهان ز پرتو حق روشن است و حق مستور
چو آفتاب که پنهان بود به زیر سحاب
82- ز خاکساری دل گشت خود نما«تأثیر»
سکندر آیینه بگرفت و خضر کوزه ی آب
83- آن خود حساب که غنیمت شمرد وقت
هر ساعتی ز عمر به محشر برابر است
84- به درد عشق رسیدی به آه و ناله بساز
که این معالجه در نسخه ی مسیحا نیست
این بیت تأثیر تبریزی، یاد آور این بیت از مثنوی مولاناست:
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
85- به داد دیده ی یعقوب پیرهن نرسد
طراز چاکش اگر از دل زلیخا نیست
86-آن چنان کز نبض جستن زنده می باشد بدن
هر سخن را جان به تن از مصرع برجسته است
87-همنشینان موافق دم ز وحدت می زنند
مجمع یاران یکدل مجمع گلدسته است
88-عشق در هر جا بساط کامرانی افکند
وسعت ملک سلیمان جلوه گاه مور نیست
89- از پی آوازه ظلم اندیش خواهد جاه را
چون کند پرواز یکدم بی صدا زنبور نیست
90-عینک دیر و حرم را چون به چشم دل نهند
عارفان دوربین را غیر یک منظور نیست
91-کی توکل پیشه را چشم است بر امداد کس
آب باریک قناعت را پلی در کار نیست
92-خانه ی دربسته معلوم است سامانیش هست
بی سخن باشد کمالی هر که را گفتار نیست
93- با دل بی کینه باک از کینه ی دشمن مدار
نیست دستی رعشه را پیمانه چون سرشار نیست
94- مشعل خورشید هم دود شبی دارد ز پی
گر سر دولت به گردون سوده، بی ادبار نیست
95-از راستی توان شد بر همرهان مقدم
در بزم شمع را جا بالاتر از چراغ است
96-نشاط و غم به ترازوی دهر همسنگند
خمار بیش کشد هر که بیشتر مست است
97-در بینش گشاده دلان دیده شرط نیست
چون خانه پُر دَرست چه حاجت به روزن است
بیت، یاداور این ابیات از صائب تبریزی است:
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست
خانه ی آینه را روشنی از روزن نیست
دل چو نورانی بود، گو چشم ظاهر بسته باش
روشن از روزن نمی گردد سرا آیینه را
98-هر دشمن ضعیف به وقت طمع قوی است
موری که گشت گرم طلب برق خرمن است
99-کوهی که هست سیم و زرش تیشه می خورد
کسب کمال هر که کند سخت کودن است
100-با طول عمر از خوش و ناخوش گزیر نیست
گاهی قرین رشته گهر گاه سوزن است

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 313 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 23:26

عبور #سمیه_میرزایی#داستان_کوتاه_کوتاه

یک چهار راه شلوغ.. ازدحام جمعیت..
چراغ سبز .. عابرها در حال عبور.. پیرمرد ی نفس نفس می زند... در پیاده رو در حال عبور.. عصای پیرمرد گیر می کند به میله های چاه فاضلاب نزدیک خیابان...پیرمرد هر چه تقلا می کند عصا در نمی آید.. مرد جوانی بر می گردد و عصای پیرمرد را بیرون می کشد...
چراغ قرمز.. . ماشین ها به حرکت می افتند... پیرمرد در حال عبور ازخیابان...تاکسی خطی جلوی پای پیرمرد ترمز می کند راننده تاکسی:خدا خیرت بده حاجی.. این چراغِ راهنما رو برای چی گذاشتن... مرد جوان منتظر سبز شدن چراغ.. به پیرمرد نگاه می کند .. راه می افتد ..نزدیک پیرمرد میشود ..پیرمرد را از خیابان رد می کند... مرد جوان لبخند می زند از پیرمرد خداحافظی می کند
.
دفتر امور مشترکین.. جمعیتی در صف ایستادند.. مرد میانسالی از متصدی می پرسد.. امروز چرا انقد شلوغ.. چه خبر مگه.. متصدی :بخاطر ثبت نام دانشگاه.. مرد جوان هم بین جمعیت ایستاده.. هوای سالن گرم، مرد جوان با پوشه ی که در دست دارد صورت اش را باد می زند، پیرمرد هم به جمعیت اضافه می شود.دختر جوانی با دیدن پیرمرد از روی صندلی بلند می شود،از پیرمرد می خواهد که بنشیند. نیم ساعتی می گذرد تقریبا سالن خلوت می شود..

موبایل مرد جوان زنگ می خورد مرد جوان :سلام..ای بابا.. اصلاً بی خیال نخواستیم.. کی تا حالا حرفی که زدی پاش وایسادی.. مرد جوان مکث می کند، پشت خط.. صدای پدر مرد جوان.. بابا جان چرا لج می کنی گفتم که باید وام جور بشه.. باید صبر کنی.. پول کمی که نیست.. مرد جوان:دیگه تصمیمم گرفتم مدارکم می خوام پست کنم.. مرد جوان تلفن را قطع می کند .
مرد جوان متوجه پیرمرد میشود .. به سمت اش می رود. مرد جوان :سلام پدر جان.. قبض دارید می خواید پرداخت کنید..؟پیرمرد موبایلش را از جیب کت اش در می آورد نشان مرد جوان می دهد پیرمرد:نه پسرم می خوام شارژ بخرم.. چند وقتی پسرم بهم زنگ نزده.. حتماً به خاطر اینکه شارژنداشتم نتونسته.. دختر جوانی که کنار پیرمرد ایستاده لبخند می زند.پیرمرد بغض می کند خیلی نگران شدم پیرمرد گریه می کند مرد جوان :پسرتون چند ساله اش.. پیرمرد :دو تا از پسراش ازدواج کردن آخرین پسرش ام سرباز.. مرد جوان موبایل اش را دست اش می گیرد.. از پیرمرد شماره اش را می پرسد پیرمرد یک تیکه کاغذ از کیف اش در می آورد به مرد جوان می دهد مرد جوان :پدر جان شما الان شارژ دارید می تونید زنگ بزنید.. پیرمرد : پسرم می تونه زنگ بزنه.؟ مرد جوان سرش رابه نشانه ی بله تکان می دهد و لبخند می زند.

مرد جوان در حال زنگ زدن..
مرد جوان:سلام بابا نمایشگاهی می خواستم بیام پیش ات

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 281 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 11:53

فصل عاشقی عشق و عاشق شدن مانند فصل های سال هست
وقتی عاشق میشی مثل بهار شاداب وسر وحال هستی
شکوفه میزنی و در اوج خوشبختی هستی
وقتی سراپا عاشق میشی و دوست داشتن را از درون تجربه میکنی
مانند تابستان گرما می بخشی
در آتش وجود خود می سوزی و گرما بخش معشوق خود می شوی
ولی وقتی که رابطه این عشق وعاشقی سست شد
غمگین میشی و حال زندگی کردن نداری
رخسارت زرد میشه
مانند برگ های پاییزی
ولی به روی خود نمیاری
نمی خوای کسی کشته شدن غرورت رو ببینه
در مقابل بادها مقاومت می کنی
حتی در مقابل طوفان امیدی به بهار دوباره داری
برای همین تمام تلاشت رو میکنی که برگ هات نریزه
ولی وقتی که جلو همه غرورت رو میشکنه وعشقت رو نادیده می گیره
وقتی دیگه نمی خواد بهار بشه
وقتی تو رو به دست باد ملایم ولی پر قدرت می سپاره
برگ های غرورت میریزه
وآروم وبی سروصدا خشکیده میشی
مثل درخت های زمستون
دیگه نایی برای دوباره زندگی کردن نداری
و مجبوری تمام حرفایی که از اطرافیانت می شنوی رو با شرمندگی و شکته شدن غرورت به جون بخری
و دم نزنی
مثل برف های زمستون که روی شاخه هات میریزه و تورو می پوشنه
دیگه قدرت و روی کنار کشیدنش رو نداری
به همین سادگی
عاشق میشی
شکسته میشی
و نابود...
نسترن فتحی اجیرلو

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 281 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 11:53

من خوبم ... نمی دانم با این دل چه کنم...
با دلی که بی هیچ ترس و وهمی صادقانه گفت که دوستت دارد وتو....
نادیده گرفتی این دوست داشتنم را ...و بی صدا از کنارم گذشتی...حتی نخواستی هم کلام شوی بامن ...با منی که عاشقانه دوستت داشتم ...با منی که دلم را برده بودی ...تو حتی نگاه نکردی بر چهره ی پریشانم هنگامی که از دیدنت ملتهب شده بود...گذر کردی...آرام و بی صدا....و من ماندم و عشقی که آنقدر پرو بالش داده ام که نمیدانم چگونه جمعش کنم...نمی دانم چگونه بی تفاوت از کنارت رد شوم ...چگونه می توانم نگاهم را از چهره ی دوست داشتنی ات بگیرم ...ومن هم بگذرم از عشقی که تو ساده از آن گذشتی ....
آری دلم تنگ است برای تو ....
تویی که می دانم دلت جای دیگریست...برای تویی که بودنت برایم ...فقط یک رویای دست نیافتنیست ...
تو آسوده برو در پی دلی که صاحبش هر که باشد ...بی شک خوشبخت ترین است ...
و اما من....
می گذرم از صدای دلنشینت ...
از چهره ی همیشه جدی و جذابت ...
از لبخند های دوست داشتنی گاه به گاهت ...
می گذرم از تمام جاذبه هایی که من را به سمتت می کشد ...
تو خوشبخت باش عشق من ...
من خوبم ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 275 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 11:53

عبور #سمیه_میرزایی#داستان_کوتاه_کوتاه

یک چهار راه شلوغ.. ازدحام جمعیت..
چراغ سبز .. عابرها در حال عبور.. پیرمرد ی نفس نفس می زند... در پیاده رو در حال عبور.. عصای پیرمرد گیر می کند به میله های چاه فاضلاب نزدیک خیابان...پیرمرد هر چه تقلا می کند عصا در نمی آید.. مرد جوانی بر می گردد و عصای پیرمرد را بیرون می کشد...
چراغ قرمز.. . ماشین ها به حرکت می افتند... پیرمرد در حال عبور ازخیابان...تاکسی خطی جلوی پای پیرمرد ترمز می کند راننده تاکسی:خدا خیرت بده حاجی.. این چراغِ راهنما رو برای چی گذاشتن... مرد جوان منتظر سبز شدن چراغ.. به پیرمرد نگاه می کند .. راه می افتد ..نزدیک پیرمرد میشود ..پیرمرد را از خیابان رد می کند... مرد جوان لبخند می زند از پیرمرد خداحافظی می کند
.
دفتر امور مشترکین.. جمعیتی در صف ایستادند.. مرد میانسالی از متصدی می پرسد.. امروز چرا انقد شلوغ.. چه خبر مگه.. متصدی :بخاطر ثبت نام دانشگاه.. مرد جوان هم بین جمعیت ایستاده.. هوای سالن گرم، مرد جوان با پوشه ی که در دست دارد صورت اش را باد می زند، پیرمرد هم به جمعیت اضافه می شود.دختر جوانی با دیدن پیرمرد از روی صندلی بلند می شود،از پیرمرد می خواهد که بنشیند. نیم ساعتی می گذرد تقریبا سالن خلوت می شود..

موبایل مرد جوان زنگ می خورد مرد جوان :سلام..ای بابا.. اصلاً بی خیال نخواستیم.. کی تا حالا حرفی که زدی پاش وایسادی.. مرد جوان مکث می کند، پشت خط.. صدای پدر مرد جوان.. بابا جان چرا لج می کنی گفتم که باید وام جور بشه.. باید صبر کنی.. پول کمی که نیست.. مرد جوان:دیگه تصمیمم گرفتم مدارکم می خوام پست کنم.. مرد جوان تلفن را قطع می کند .
مرد جوان متوجه پیرمرد میشود .. به سمت اش می رود. مرد جوان :سلام پدر جان.. قبض دارید می خواید پرداخت کنید..؟پیرمرد موبایلش را از جیب کت اش در می آورد نشان مرد جوان می دهد پیرمرد:نه پسرم می خوام شارژ بخرم.. چند وقتی پسرم بهم زنگ نزده.. حتماً به خاطر اینکه شارژنداشتم نتونسته.. دختر جوانی که کنار پیرمرد ایستاده لبخند می زند.پیرمرد بغض می کند خیلی نگران شدم پیرمرد گریه می کند مرد جوان :پسرتون چند ساله اش.. پیرمرد :دو تا از پسراش ازدواج کردن آخرین پسرش ام سرباز.. مرد جوان موبایل اش را دست اش می گیرد.. از پیرمرد شماره اش را می پرسد پیرمرد یک تیکه کاغذ از کیف اش در می آورد به مرد جوان می دهد مرد جوان :پدر جان شما الان شارژ دارید می تونید زنگ بزنید.. پیرمرد : پسرم می تونه زنگ بزنه.؟ مرد جوان سرش رابه نشانه ی بله تکان می دهد و لبخند می زند.

مرد جوان در حال زنگ زدن..
مرد جوان:سلام بابا نمایشگاهی می خواستم بیام پیش ات

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 227 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 0:19

فصل عاشقی عشق و عاشق شدن مانند فصل های سال هست
وقتی عاشق میشی مثل بهار شاداب وسر وحال هستی
شکوفه میزنی و در اوج خوشبختی هستی
وقتی سراپا عاشق میشی و دوست داشتن را از درون تجربه میکنی
مانند تابستان گرما می بخشی
در آتش وجود خود می سوزی و گرما بخش معشوق خود می شوی
ولی وقتی که رابطه این عشق وعاشقی سست شد
غمگین میشی و حال زندگی کردن نداری
رخسارت زرد میشه
مانند برگ های پاییزی
ولی به روی خود نمیاری
نمی خوای کسی کشته شدن غرورت رو ببینه
در مقابل بادها مقاومت می کنی
حتی در مقابل طوفان امیدی به بهار دوباره داری
برای همین تمام تلاشت رو میکنی که برگ هات نریزه
ولی وقتی که جلو همه غرورت رو میشکنه وعشقت رو نادیده می گیره
وقتی دیگه نمی خواد بهار بشه
وقتی تو رو به دست باد ملایم ولی پر قدرت می سپاره
برگ های غرورت میریزه
وآروم وبی سروصدا خشکیده میشی
مثل درخت های زمستون
دیگه نایی برای دوباره زندگی کردن نداری
و مجبوری تمام حرفایی که از اطرافیانت می شنوی رو با شرمندگی و شکته شدن غرورت به جون بخری
و دم نزنی
مثل برف های زمستون که روی شاخه هات میریزه و تورو می پوشنه
دیگه قدرت و روی کنار کشیدنش رو نداری
به همین سادگی
عاشق میشی
شکسته میشی
و نابود...
نسترن فتحی اجیرلو

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 221 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 0:19

تک پر عاشقانه های من فقط با تو پر میشوند...
مبادا دلت بلرزد که جای خالیت را با دیگری پر کنم!!!...
نه...
هرگز...
خیالت تخت!!
در این حوالی!مردی جز تو قلبم را به تپش وا نمی دارد..

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 261 تاريخ : چهارشنبه 25 فروردين 1395 ساعت: 14:33

بیکران بیکران /سمیه میرزایی

اطاق تاریک.. چشمهای که می درخشند

باران :همیشه از تاریکی می ترسیدم.. از بچگی همیشه تو یه جای تاریک.. فکر می کردم کسی دنبالم.. مثل یه روح.. یا یه چیزی مثل همزاد.. ولی امروز.. تاریکی با چشمام دیدم.. چیزی نداره.. امروز به همه ی ترسام... می خوام بخندم

طوفان :خوب پس شما خانم باران بهتر حالا حالا تو تاریکی باشید.. من ام بی خیال درست کردن این اتصالی بشم

صدای فندک.. یه روشنایی کوچیک.. باران نگاه می کرد.. طوفان مثل همیشه چشماش می خندید
طوفان :چرا گریه می کنی.. ترسیدی.. شوخی کردم الان درست اش می کنم.. فندک بگیر.. فکر کنم تو کشو شمع باشه

تمام فکر باران.. این بود که چقدر عاشق طوفان شده.. شاید این عشق بود که تمام ترس اش یکجا ریخته بود.. دیگه چیزی نبود که ازش بترسه.. به چشمهای طوفان فکر می کرد وُ.. نمی ترسید

طوفان شمع به دست.. روبروی باران ایستاد.. با هم شمع روشن کردند... شمع گذاشت روی میز.. اطاق تقریباً روشن شده بود... طوفان یه نفسی از ته دل اش کشید..
باران با نفس های عمیق طوفان آروم می گرفت.. نفس های طوفان براش مثل شوکی بود.. با نفس های عمیق طوفان.. باران.. زنده می شد.. باران می خندید با صدای بلند

طوفان :حالا خوب شد.. همین قد روشنایی کافی برای ادامه کارمون.. اصلا نمی دونم برگه ها رو کجا گذاشتم
طوفان با صدای خنده های باران.. فراموشی می گرفت

دو نگاهی که.. شاید- در تاریکی با هم آشنا شدند...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 25 فروردين 1395 ساعت: 7:46

تفکر در کجا جای دارد ؟ تفکر ! واژه ای با معنایی مبهم. زمانی که می خواهی درباره اش توضیح دهی ، آن را به کار گرفته ای . بنابراین ما در درون تفکر زندگی می کنیم و خود زندگی ، نوعی از تفکر است. این دو ، به صورتی در هم تنیده وجود دارند.

زندگی کردن چیست ؟ همین کاری که انجام می دهیم ، در شب و روز ! زندگی واقعا همین است ! باور ندارید ؟

خوب ! بسیاری باور ندارند و گمان می کنند که زندگی ، امری است مبهم و سراسر رنج و عذاب ! آن موقع ، می توان به این نحوه ی زیستن ، زندگی گفت .

پیچیده کردن مسائل آسان و آسان کردن پیچیدگی های عالم از هنر های بی بدیل ما است ! این مایی که می گویم ، مای نوعی است ! همگی ما که درباره ی جهان تامل می کنیم از این فرمول غلط استفاده می کنیم !

باور کنید زندگی به همین سادگی است و از قضا همین سادگی کار را پیچیده تر می کند زیرا ما به سادگی خو نگرفته ایم. ساختن مفاهیم دهن پر کن از افتخارات ما است ! حرف هایی که هیچکس نفهمد ، جز خودمان و چند نفر دیگر .

ما در عالم ژست ها ، زندگی می کنیم. دوست داریم مدام ژست بگیریم چون با خود خودمان مشکل داریم ! ژست ، همانند یک نقاب عمل می کند و ما را مصون می کند از هر گونه انتقاد ، حتی انتقادی سازنده و از جنس صداقت .

در عالم ژست ها تفکر میسر نیست. باید از عالم ژست ها بیرون آمد. البته بیرون آمدن از چنین عالمی آسان نیست. زیرا ژست ها به ما هویت می دهند و برای ما اعتبار درست می کنند. چه کسی حاضر است از چنین اعتباری دست بکشد ؟ هیچکس !

حتی من هم از این ماجرا مصون نیستم. زمانی که شروع به نوشتن این متن کردم تنها خودم بودم اما اکنون تبدیل به یک ژست شده ام چه بخواهم و چه نخواهم.

ما عادت داریم مدام از یکدیگر تعریف کنیم و باز تعریف کنیم و باز ... چه زمانی می خواهد تمام شود ؟ ژست ها ، مانع بزرگی هستند. ما دوست داریم ژست آدمی خوب و بی آزار را بگیریم اما تا چه زمان ؟

خطر آنجایی حاد می شود که ژست های ساخته و پرداخته خودمان و محیطمان را باور کنیم و گمان کنیم که واقعا چنین است.

کانت به ما آموخت که باید میان بود و نمود تفاوت قائل شویم. این درس بزرگی است. ما همواره با جهان نمودها در ارتباط هستیم. به تعبیر دیگر در جهان پدیدار ها. ما آنچه را که آشکار می شود درمی یابیم نه آنچه که واقعا هست. ژست ها ، پدیدار هستند اما زمانی که گمان کنیم واقعا هستند یعنی دچار خطایی راهبردی شده ایم، بسیار راهبردی !

ادامه دارد ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 196 تاريخ : سه شنبه 24 فروردين 1395 ساعت: 2:46